تشبیه به اهلکتاب (قرآن)در قرآن کریم خداوند به مؤمنان، هشدار میدهد که از شبیه شدن به اهل کتاب، در قساوت قلب و فسق بپرهیزید. ۱ - تشبیه به اهل کتابهشدار خداوند به مؤمنان، از شبیه شدن به اهل کتاب، در قساوت قلب و فسق در سوره حدید آمده است: الم یان للذین ءامنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله و ما نزل من الحق و لا یکونوا کالذین اوتوا الکتـب من قبل فطال علیهم الامد فقست قلوبهم و کثیر منهم فـسقون. «آن روز مردان و زنان منافق به کسانی که ایمان آوردهاند میگویند ما را مهلت دهید تا از نورتان (اندکی) برگیریم گفته میشود بازپس برگردید و نوری درخواست کنید آنگاه میان آنها دیواری زده میشود که آن را دروازهای است باطنش رحمت است و ظاهرش روی به عذاب دارد.» ۱.۱ - غفلت و بیخبریبعد از ذکر آن همه انذارهای کوبنده و هشدارهای بیدارگر در آیات گذشته و بیان سرنوشت دردناک منافقان و کافران در قیامت در نخستین آیه مورد بحث به صورت یک نتیجه گیری میفرماید: " آیا وقت آن نرسیده است که دلهای افراد با ایمان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل شده است خاشع گردد. و همانند کسانی نباشند که در گذشته کتاب آسمانی به آنها داده شد (مانند یهود و نصاری) سپس در میان آنها و پیامبران فاصله افتاد، عمرهای طولانی یافتند و خدا را فراموش کردند و قلبهای آنها قساوت پیدا کرد، و بسیاری از آنها فاسق و گنهکار بودند" ("یان" از ماده" انی" (بر وزن امن) و از ماده" انا" (بر وزن ندا) و از ماده" اناء" (بر وزن جفاء) به معنی نزدیک شدن و حضور وقت چیزی است.) " تخشع" از ماده" خشوع" به معنی حالت تواضع و ادب جسمی و روحی است که در برابر حقیقت مهم یا شخص بزرگی به انسان دست میدهد. روشن است یاد خداوند اگر در عمق جان قرار گیرد و همچنین شنیدن آیاتی که بر پیامبر -صلی الله علیه واله - نازل شده است هر گاه به درستی تدبر شود باید مایه خشوع گردد، ولی قرآن گروهی از مؤمنان را در اینجا سخت ملامت میکند که چرا در برابر این امور خاشع نمیشوند؟، و چرا همچون بسیاری از امتهای پیشین گرفتار غفلت و بیخبری شدهاند؟ همان غفلتی که نتیجه آن قساوت دل و همان قساوتی که ثمره آن فسق و گناه است! آیا تنها به ادعای ایمان قناعت کردن و از کنار این مسائل مهم به سادگی گذشتن و تن به زندگی مرفه سپردن، در ناز و نعمت زیستن، و پیوسته مشغول عیش و نوش بودن با ایمان سازگار است؟! جمله" طال علیهم الامد" (زمان بر آنها طولانی شد) ممکن است اشاره به فاصله زمانی میان آنها و پیامبرانشان باشد، و یا طول عمر و درازی آرزوها، و یا عدم نزول عذاب الهی در زمان طولانی، و یا همه اینها چرا که هر یک میتواند عاملی برای غفلت و قساوت و آن هم سببی برای فسق و گناه گردد. ۱.۲ - روایاتدر حدیثی از علی -علیه السلام - میخوانیم: لا تعاجلوا الامر قبل بلوغه فتندموا و لا یطولن علیکم الامد فتقسو قلوبکم: " در هیچکاری قبل از فرا رسیدن زمانش عجله نکنید که پشیمان میشوید، و فاصله میان شما و حق نباید طولانی گردد که قلوب شما قساوت مییابد در حدیث دیگری از زبان حضرت عیسی مسیح -علیه السلام - میخوانیم: لا تکثروا الکلام بغیر ذکر الله فتقسو قلوبکم، فان القلب القاسی بعید من الله، و لا تنظروا فی ذنوب العباد کانکم ارباب، و انظروا فی ذنوبکم کانکم عبید، و الناس رجلان: مبتلی، و معافی، فارحموا اهل البلاء، و احمدوا الله علی العافیة: " بدون ذکر خداوند زیاد سخن مگویید که موجب قساوت قلب است، و قلب قساوتمند از خدا دور است، و به گناهان بندگان همچون ارباب نسبت به بنده اش نگاه نکنید، بلکه به گناهان خویش بنگرید همچون بندهای در برابر مولی، مردم دو دستهاند: گروهی مبتلا، و گروهی اهل عافیت نسبت به مبتلایان ترحم کنید، و خدا را بر عافیت سپاس گوئید و از آنجا که زنده شدن قلبهای مرده با ذکر الهی و پیدا کردن حیات معنوی در پرتو خشوع و خضوع در مقابل قرآن، شباهت زیادی به زنده شدن زمینهای مرده به برکت قطرات حیاتبخش باران دارد در آیه بعد میافزاید: " بدانید که خداوند زمین را بعد از مرگ آن زنده میکند" (اعلموا ان الله یحی الارض بعد موتها). " ما آیات خود را در صحنه آفرینش و نیز در صحنه وحی برای شما تبیین کردیم شاید اندیشه کنید" (قد بینا لکم الآیات لعلکم تعقلون). در حقیقت این آیه هم اشارهای است به زنده شدن زمینهای مرده به وسیله باران، و هم زنده شدن دلهای مرده به وسیله ذکر الله و قرآن مجید که از آسمان وحی بر قلب پاک محمد -صلی الله علیه وآله- نازل شده است و هر دو شایسته تدبر و تعقل است. و لذا در روایات اسلامی اشاره به هر دو شده است: در حدیثی از امام صادق -علیه السلام - میخوانیم که در تفسیر این آیه فرمود: العدل بعد الجور " منظور زنده شدن زمین به وسیله عدالت است بعد از آنکه با جور مرده باشد" و در حدیث دیگری از امام باقر -علیه السلام - میخوانیم که در تفسیر " اعلموا ان الله یحی الارض بعد موتها" فرمود: یحیی الله تعالی بالقائم بعد موتها، یعنی بموتها کفر اهلها، و الکافر میت!: " خداوند زمین را به وسیله حضرت مهدی -علیه السلام - زنده میکند بعد از آنکه مرده باشد، و منظور از مردن زمین کفر اهل آن است و کافر مرده است"! ناگفته پیدا است که این تفسیرها در حقیقت بیان مصداقهای روشن آیه است و هرگز مفهوم آیه را محدود نمیکند. در حدیث دیگری از امام کاظم -علیه السلام - آمده است: فان الله یحیی القلوب المیتة بنور الحکمة کما یحیی الارض المیتة بوابل المطر: " خداوند دلهای مرده را به نور حکمت زنده میکند همانگونه که زمینهای مرده را به بارانهای پربرکت " ۲ - مشرکان خواهان سخن گفتن با خدامشرکان، همچون یهود و نصارا، خواهان سخن گفتن خدا با آنان یا آوردن معجزه اقتراحی بودند: و قال الذین لایعلمون لولا یکلمنا الله او تاتینا ءایة کذلک قال الذین من قبلهم مثل قولهم تشـبهت قلوبهم... «افراد نادان گفتند چرا خدا با ما سخن نمیگوید یا برای ما معجزهای نمیآید کسانی که پیش از اینان بودند (نیز) مثل همین گفته ایشان را میگفتند دلها (و افکار) شان به هم میماند ما نشانهها (ی خود) را برای گروهی که یقین دارند نیک روشن گردانیدهایم.» مقصود از «لایعلمون» مشرکان و منظور از «الذین من قبلهم» در احتمالی یهود و نصارا هستند. ۲.۱ - بهانه دیگربه تناسب بهانه جوئیهای یهود در نخستین آیات فوق، سخن از گروه دیگری از بهانه جویان است که ظاهرا همان مشرکان عرب بودند، میگوید: " افراد بی اطلاع گفتند: چرا خدا با ما سخن نمیگوید؟ و چرا آیه و نشانهای بر خود ما نازل نمیشود"؟ (و قال الذین لا یعلمون لو لا یکلمنا الله او تاتینا آیة). در حقیقت این گروه که قرآن از آنها به عنوان الذین لا یعلمون (آنها که نمیدانند) یاد کرده، دو در خواست غیر منطقی داشتند: ۱- چرا خداوند مستقیما با ما سخن نمیگوید؟ ۲- چرا آیهای بر خود ما نازل نمیشود؟ قرآن در پاسخ این ادعاهای لجوجانه و خودخواهانه میگوید: " پیشینیان آنها نیز همین گونه سخنان داشتند، دلها و افکارشان مشابه است، ولی ما آیات و نشانهها را (به مقدار کافی) برای آنها که حقیقت جو و اهل یقین هستند روشن ساختیم" (کذلک قال الذین من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم قد بینا الآیات لقوم یوقنون). اگر براستی منظور آنها درک حقیقت و واقعیت است، همین آیات را که بر پیامبر اسلام -صلی الله علیه وآله- نازل کردیم نشانه روشنی بر صدق گفتار او است، چه لزومی دارد که بر هر یک یک از افراد مستقیما و مستقلا آیاتی نازل شود؟ و چه معنی دارد که من اصرار کنم باید خدا مستقیما با خود من سخن بگوید؟! نظیر این سخن را در سوره مدثر آیه ۵۲ نیز میخوانیم: بل یرید کل امرئ منهم ان یؤتی صحفا منشرة: " هر یک از آنها انتظار دارند اوراق متعددی از آیات بر آنها نازل گردد"! چه انتظار بیجایی؟ اصولا این کار، علاوه بر اینکه هیچگونه ضرورتی ندارد بر خلاف حکمت پروردگار است زیرا اولا اثبات صدق پیامبران برای همه مردم از طریق آیاتی که بر خود آنها نازل میشود کاملا ممکن است. ثانیا- نزول آیات و معجزات بر هر کس ممکن نیست، یک نوع شایستگی و آمادگی و پاکی روح لازم دارد، این درست به آن میماند که تمام سیمهای شبکه وسیع برق یک شهر (اعم از سیمهای قوی و بسیار نازک) انتظار داشته باشند که همان برق فوق العاده نیرومندی که به نخستین کابلهای قوی منتقل میشود به آنها نیز منتقل گردد، مسلما این انتظار، انتظار غلط و نابجایی است، آن مهندسی که آن سیمها را برای انجام وظائف مختلف تنظیم نموده سهم همه آنها را منظور کرده، بعضی بلا واسطه از مولد برق نیرو میگیرند و بعضی با واسطه با ولتاژهای مختلف. ۳ - پانویس۴ - منبعمرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۸، ص۱۱۱، برگرفته از مقاله «تشبیه به اهلکتاب». |